صدای ضجه . صدای ضجه ی سکوت نگاهشان . همیشه فقط برای بازی نبود که کلمه ها را کنار هم ردیف می کردم . این بار حتی برای بازی هم نیست .صدای ضجه زجرم می دهد . مهمش این نیست .له شان می کند مهمش این نیست .صدای ضجه دیگر آواز نمی شود . و این دیگر معجزه نیست وقتی مثل همه عجز را نشخوار می کنم .مهمش این نیست . فقط مغز نمی خورد ، آرزو ها را می خورد روزی دو تا ، مهمش این نیست .با صدای نفسشان یکی شده ، اگر نباشد پی اش می گردند . همه را پی اش می گردانند .مهمش این نیست .
سکوت نگاهشان .مهم این است
خیلی قشنگ نوشتی.
...وقتی مثل همه عجز را نشخوار می کنم...
...ارزوها را می خورند ....