با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

شنبه ، بیمارستان سینا ، بخش سوختگی

که گفته است که در این دنیا جهنمی نیست ؟ هیچ راهت به اینجا افتاده که چشم های منتظر را ببینی؟
نمی دانی که درآن اتاق هایی که اتاق مرگ می نامند ،چشم هایی هست که همیشه از پشت حصار شیشه ای منتظرست ! منتظر یک آشنا ! انگار در آن جا گذر زمان معنا ندارد. آنها اسیر سرنوشتتشان هشتند . سرنوشتی با مرگشان به پایان خواهد رسید ، آخر آنها نمی خواستند که بمیرند! .

که گفته که حس آنها آز بین رفته ؟ آنها حس می کنند . مرگ را که در چند قدمیشان ایستاده را حس می کنند ، برای همین چشم هایشان همیشه سرخ است .آنها نمی توانند حرف بزنند ، اما در چشم هایشان خواهشی است از پرستاران برای زنده نگه داشتنشان .

در این اتاق هاست که یاد خدایت می افتی و حس می کنی که عظمت وفدرت خدا همه ی وجودت را فرا گرفته ، این عدالت نیست ! یادت می افتد که چطور از دنیایت ، جهنمی از آتش ساخته ای که تنها مومنان اجازه ی وروود دارند ، می فهمی که چرا جننیان پیامبر نداشتند !

نظرات 9 + ارسال نظر
رها یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:20 ق.ظ http://raha7.blogsky.com/

می خوام نظر بدم...ولی...
ولی زبونم بند اومده...
.
.
.
.

هاله یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:47 ق.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

... !
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من.

مصطفی یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:42 ب.ظ http://mostafa-sh.blogsky.com

سلام
چی میشه گفت واقعاااا

هدیه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.thinkandheart.blogsky.com/

سلام
خوبین؟
خبری نیست کجایین؟؟؟
من آپم
یه سر بزن
بای بای

آویزونها سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ب.ظ http://avizonha.persianbloh.com

وای که چه جاهای میشه خدا رو دید اما چشم میبندیم

جودی آبوت چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:38 ق.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

سلام . واقعا متنه زیبایی بود و چه احساسه پاکی داری تو راستی برای بار سوم می گویم دوست دارم از نزدیک ببینمت می خوام بدونم چه شکلی هستی

نامه نویس چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:07 ق.ظ http://papers-land.blogsky.com/

(وبلاگ قشنگی دارین !آدم حیفش میاد بیاد و بدون نظر بره ! )اگه نظرت این بوده پس چرا نظر ندادی؟؟!!! در مورد این پست هم باید بگم آدم به غیر از این جور جاها خیلی جاهای دیگه به یاد خدا می افته افسوس که اغلب اوقات به روی خودمون نمیاریم

مژده پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ب.ظ http://me2.blogsky.com/

من نفهمیدم. این کوچولو؟؟؟؟
میشه توضیح بدی؟

وحیده پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام اقا افشین نمیدونم چطور شد که دارم حرف های دلم رو اینج مینویسم. امروز یک نفر رو دیدم که فکر کنم همسن شما باشه یکی مثل من یکی مثل تو ولی بیمار بیماری که امید به زنده موتدن نداره از دست هیچ دکتری هم کاری بر نمیاد. یه داتشجویی که نتونست بره دانشگاه یکی که هنوز چهرش توی ذهنمه یکی که از مردم خجالت میکشه یکی که میدونه زنده نمی مونه یکه که نگاش امروز منو نابود کرد خدایا امشب شبه عزیزیه شب لیله القدر شب ارزوها به همه ی ما سلامتی بده وهیچ وقت عزیز ترین عزیزان رو از ما نگیر. اقا افشین تو هم برای این دوست دعا کن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد