با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خدایا

در این شب های طولانی ،تاریک و بی در وپیکر خیلی ها هستند که امید نا امیدی هایشان تو هستی .چیز هایی هست که فقط تو می دانی ، چیز هایی که بر من پوشیده مانده ....

وچیز هایی که فقط تو می دانی و من !

ای لعنت به این روزگار ...

پ ن : شوخی کردم !

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:46 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
خدا امیده کسی رو نا امید نکنه..

خزان نوشت پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:16 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

سلام. نمی دونم چرا دیگه مثل گذشته ها این شبا را درک نمی کنم. شاید هم قبلآ فقط فکر می کردم که درک می کنم. شاید هم ادم بدی شدم!!!!!
بهترین پناهگاههای ادم٬ جاهایی است که دوران نوجوانی بهش عادت کردیم.

هدیه جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ب.ظ http://thinkandheart.blogfa.com/

سلااااااااااام به به آقا افشین
خیلی خوشحال شدم وقتی کامنتت رو دیدم مرسی که خبرم کردی :چشمک
در این شب های طولانی ،تاریک و بی در وپیکر خیلی ها هستند که امید نا امیدی هایشان تو هستی .چیز هایی هست که فقط تو می دانی ، چیز هایی که بر من پوشیده مانده ....

وچیز هایی که فقط تو می دانی و من (خودم) منم جدا(تنویندار
بخون) محتاج دعام یادت نره منو دعا کنیااا!!
واست آرزوی موفقیت می کنم دوست خوبم
موفق باشی
آرزومند آرزوهایت آبجی کوچیکه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد