با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

مُرده مُرده است

ببین رفیق جان!

مُرده مُرده است حالا گیرم که چیزی زیر جناق سینه

اش آن هم درست در سمت چپ تیر بکشد.

مُرده مُرده است.