با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

در این کوچه ای که تاریک هستند
من از حاصل ضرب احساس و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسیم، من از شهرهایی که خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل است.  
            * سهراب سپهری