با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

Kibir

اعماق ذهنم پر شده از خطوط موازی که بعضی جا ها بریده می شوند، محو می شوند، ولی هرگز حتی آن دور دور ها هم به هم نمی رسند.  خیالم را برداشته ام و شسته ام و با خودم این ور و آن ور می برم. و تو همچنان در این خیال شسته شده ام داری چرک می شوی تا شاید دوباره سراغت بیایم و از نو بشویم و باز چرک شوی و من باز نو شوم!

خیالم را در بقچه ای ریخته ام و فریاد می کنم و دنبال تو می گردم. می گردم و می رقصم و در خلسه ای بلند چشم بر هم می گذارم تا هم چنان باشم و باشی و، در آخرین لحظه نگاهت کنم و در آیینه ی افکارت غرق شوم، گم شوم و دیگر پیدایم نشود. تمام می شوم و فتیله زندگی را پایین می کشم و دیگر یادم نمی آید چندمین ماهگرد است و نمی دانم که بودنم بیشتر است یا نبودنم. خاطراتم را دوره می کنم و می گردم دنبال شب هایی که خواب ماه را دیده ام و می گردم دنبال خیال کبوتری که در شش سالگی در دیوار کاه گلی خانه مادر بزرگ برای اولین بار تخم گذاشت و آخرین بار که شمردمشان شصت تا بودند و من تازه شانزده سالم بود. می گردم دنبال روزهای قشنگ.

می گردم و دوباره پیدایت می کنم، یک روز سرد زمستانی وقتی عشق بازی مان روی یکی از نیمکت ها، زیر دانه های ریز و درشت برف رنگ می بازد. تو بالای آخرین پله ی دنیا ایستاده ای و من دارم آخرین نوشنه ام را برای تو سیاه می کنم.

نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ http://armageddon.blogsky.com

اگر میترسم از فردا که فردا هم شوم غمگین و تنها

که از دوری بپوسم من بشم هم سنگر غم ها

طاعون زدگی چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.atr-e-kafoor.persianblog.ir

لحظه ی آخری که پشت میزم نشسته ام دارم متن کامل شعر من غلام قمرم را سرچ می کنم بر می خورم به وبلاگ شما بندم می کند پشت سیستم که دیرتر بروم . می آیم زود . من حرفهای زیادی برای اینجا دارم

هم دانشکده ای! دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام.رزیدنتی حال میده؟ اونم بالینی.. اونم تو ساری؟؟؟ موفق باشید

بعضی وقثا حال می ده! بعضی وقثا هم حال می گیره! ولی کلن حالشو ندارم!

نازنین دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.yekinabod.persianblog.ir

سلام
شعرهای وبلاگت رو خوندم. زیبا بود.
راستی در مورد ابن نوشته وقتی روی کاغذ‌ها می‌نویسی هرگز سیاه نمی‌شن مگر اینکه سیاه بنویسی.
سرشار باشی

T & F چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:44 ب.ظ http://www.mohsentigh.blogfa.com

ـــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)
ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــ(¯´v´¯)
ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــ (¯´v´¯)
ـــــــــــ(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)
ـــــــــــ(¯´v´¯)www.MohsenTigh.blogfa.com (¯´v´¯)
ــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)
ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)

سمانه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ب.ظ

اینقدر غمگینی رو کسی قبول نمی کنه... نمی دونم اصل قضیه چیه... اما یادت باشه ادم عاشق حتی اگه همیشه هم غم داشته یاشه سعی می کنه که اون غمو برای خودش مثل یه راز نگه داره اخه غم عشق خیلی شیرینه... محترمه... حس می کنم یه رازه. یه راز عزیز... بیا یه کم شاد باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد