چقدر دور شده ای
اما از همان دورها می آیی که نانوشته هایم را بخوانی
با اینکه می دانی تنها خواننده ی این نوشته ها من و تو و رهگذران ناشناس این گذریم و با اینکه می دانی نمی نویسم
نه اینکه ننویسم ، نه اینکه دیگران نخوانند
می نویسم، اما در دفتر کوچکم و نوشته هایم را می خوانند،نوشته هایم را تمام دقایق بی رمق روزهای داغ تابستان می خوانند ولی برای اینجا نوشتنشان بهانه ی دیگری می خواهم
بهانه ای پر التهاب ،بهانه ای گرم