مرا تبعید کن
به تلخ ترین فنجانی که پدر بزرگ می نوشید
به کنج تاریک ترین کوچه ای که عشق بازی می کردیم
به دورترین معبدی که انجیر داشت
مرا تبعید کن
پای همه محضرها امضاء داده ام
به همه لحظه ها دخیل بسته ام
خودم را به همه پاسپورتها سنجاق کرده ام
مرا تبعید کن
به حیاط گلابی که پر از ملافه سفید بود
به شالیزارهای ترک خورده همسایه مان
به آخرین ترانه ای که رقصیده ام
مرا تبعید کن
مرا از مرزها نترسان
لعنت به هر چه جغرافیا که مرز دارد
لعنت به هر چه مدرسه که جغرافیا دارد
لعنت به هر چه من که مدرسه می رود
درس نمی خواند
عاشق می شود
پیر می شود
تبعید نمی شود
مرا تبعید کن...
سلام دوست عزیزم.وبلاگ زیبایی دارین.به ما سر بزنین خوشحال می شم.راستی نظرتون راجع به تبادل لینک چیه؟
عالی بود
سلام افشین جان
خوبی
شعر زیبایی بود رفیق
خوشحال میشم به من هم سری بزنی
لعنت به ما که نه فقط جغرافیامان مرز دارد که
تاریخمان مرز دارد
جامعه مان مرز دارد
رسانه مان مرز دارد
.
.
.
همه چیزمان مرز دارد
عشقمان نیز
.
.
.
و تبعیدمان
آپ کردم [تعجب]
به نام خدا
سلام دوست عزیز...خوبی؟
امروز تولد هدیه جوونه
دیر نکنی هااااااا
یا حق!
خیلی باحاله