هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد
درباره من
به یاد آور که زندگی من باد است
و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید
چشم کسی که مرا می بیند
دیگر به من نخواهد نگریست
و چشمانت برای من نگاه خواهد کرد
و من نخواهم بود .......
ادامه...
[ بدون نام ]
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 ساعت 11:54 ب.ظ
چرا زرد؟ منظورم اینه که اینجا میتونه زردنباشه؟ من حس بدی به زرد دارم...البته حس من اصلا مهم نیست...در واقع مرده شور من و حسامو ببرن...بعد یه چیز دیگه..چرا انقد بد اخلاقی؟ ها ها ؟ یعنی من حس کردم بداخلاقی...و یه جورایی موذی...ها؟ که البته مرده شور این حسمو هم ببرن...و اونایی که تو نمیدونی !!!!!!!!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
تو نوشتنت یه حالت قشنگی رو داری
خیلی افتزاح بود
چرا زرد؟
منظورم اینه که اینجا میتونه زردنباشه؟
من حس بدی به زرد دارم...البته حس من اصلا مهم نیست...در واقع مرده شور من و حسامو ببرن...بعد یه چیز دیگه..چرا انقد بد اخلاقی؟ ها ها ؟ یعنی من حس کردم بداخلاقی...و یه جورایی موذی...ها؟ که البته مرده شور این حسمو هم ببرن...و اونایی که تو نمیدونی !!!!!!!!