خودت را با من هدر نکن. از بی همه مان دو سه گریز رد نشو. آنسوتر نه به گل، نه به لب که از ارتعاش می سوزد، نه به دره ی شوره زار نمک سوده، نه به هیچ یک از خالی ترینانمان.
آنسوتر نه به سهمگینی هم خوابگی شبانه ای بی مقدمه، نه به خاکستری که از دل نارنج گم شود. نه به زبان، نه به شهوت گیج خورده از هیاهوی انحنای اندام تو پر شده.
شبی را کنار من هدر نده. شبی که همه ی باشدِ من از فرق تو بالاتر. شبی که هجوم خطوط زاویه دارمنقطع، آوار زیر خوشایندی قوس های محو مانده از سایه ها. شبی شب زده از تنفسی فرو خورده، طولانی.
شبی ، مرا بی خودی هدرنده. بنشین دل به غوغای سطوح سرد . مجاور این لمس بی پایان بیرونی هدر نشو.
صدایم رسا نداشت. خوب آمدی اما! راست بگو، دست های چروکیده لرزان چه به گوش هات زمزمه کرد؟
سلام،
سال نو را به شما تبریک می گم... بلاگ خیلی، خیلی جالبی دارید.
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://www.30o.ir
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارندهای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار میدهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده میکنید، ممنون.
موفق باشی...
من هیچ وقت خودم را پیدا نکردم...الان بیشتر هم گم شده ام!
خواب کودک تعبیر میشود...
و بعد ها
میفهمد که خواب کودکانه ی او یک حقیقت است
یک حقیقت ناب
یک عشق...
از حفهای تو خوشم میاد انگار قلمت اصلا زور نمیزنه و هر چی تو ذهنته یهو میریزه رو کاغذ کاش تو بلاگت یه جایی هم برا گفتگو بود