با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

Ben Ağlamazken

پنجره ام به تهی باز شد

 و من ویران شدم

پرده نفس می کشید

دیوار قیر اندود

 از میان برخیز

پایان تلخ صداههای هوش ربا

فرو ریز

 لذت

خوابم می فشارد

فراموشی می بارد

 پرده نفس می کشد..

لذت هایم را به دنیا می سپارم. منتظرم که تموم کنه. منتظرم که هر لحظه دستم را از روی دهنش بردارم و ببینم دیگه گرمای نفس هاش دستم را گرم نمی کنه.

 مثل تو که همیشه منتظر بودی، اما نیومد. ته این آخرین جملاتی که گفته بود، معلوم بود که هیچ کمین کرده. اطمینان احمقانه بهش امیدواری می داد که از زندگی دور شه ...

پ ن 1: هی می نویسم و پاک می کنم! بماند برای روز دیگری

پ ن 2: حذف به قرینه لفظی!

پ ن 3: به اندازه یک فنجان قهوه هم وقت ندارم. معذرت!   

نظرات 7 + ارسال نظر
دختر زمستون جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ق.ظ http://2khtarezemestoon.blogsky.com

امیدوارم سرت زودتر یه خرده خلوت شه :)
پیشنهاد : فونت این پست چشمو اذیت می کنه ... شاید بد نباشه عوضش کنی ...

[ بدون نام ] جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:47 ق.ظ http://forooshgah100.parsiblog.com


سلام
شما می توانید با لینک کردن وبلاگ ما در وبلاگ یا وب سایت خود با نام
۩هرچی بخوای هست۩
و قرار دادن آدرس و عنوان وبلاگ خود در بخش نظرات کلبه سبز کمتر از 48 ساعت به جمع صمیمانه کلبه ما بپیوندید.
آدرس ما:
http://forooshgah100.parsiblog.com
همچنین ما مطالب خواندنی و مقالات فرستاده شده توسط شما را با ذکر منبع(آدرس وعنوان وبلاگ شما ) در بخش سخنی از دوست به نمایش درخواهیم آورد .

دکتر قنبری جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:35 ب.ظ

سلام...

امام صادق (ع): «مردم در هیچ دیاری از 3 گروه بی‌نیاز نیستند که در کار دنیا و آخرت خویش به ایشان پناه برند و چون آنان را نداشته باشند ، شوربخت باشند: فقیه دانا و پرهیزگار، امیر نیکوکار و عادل و طبیب حاذق.»

پنجم شهریور بهانه ای برای یادآوری و باور داشته ها و تاریخ فراموش شده.

دکتر قنبری

http://ahwazpharma.blogfa.com/

متاستاز جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:52 ب.ظ http://darusaze59.blogfa.com

دکتر جان روزتان مبارک !!

من جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام
می نویسم برای گوشی شاید شنوا...
می نویسم برای دوستی تا ابد دور از من...
نگاهمان به هم گره خورد.او از شرم دیگر به چشم هایش اجازه نداد به من نگاه کنند و اما من نمی توانستم چشم هایم را ازش بردارم...
من منتظر بستنی بودم و او منتظر دست سخاوت مردمی بسیار شبیه من .
نمی توانم حتی یک لحظه هم درد بی نانی او و مردم بسیار شبیه او را بفهمم...
دیگر حتی یک لحظه هم به من نگاه نکرد و اما من ...تا چند دقیقه بعد بستنی ام را می خوردم و اصلا هیچ نگاه شرمگینی یادم نمی آمد...

کیمیا پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ب.ظ http://girlstreet.blogfa.com

سری هم به ما بزنید
اگر خواستید بگویید لینک شوید

ترنج جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ب.ظ

گرمای نفس هایش هم به قرینهی لفظی حذف می شود؟!
شاید عادت کرده ایم!
پاسخ کامنت:شاید در مساحت پیدا شده ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد