با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

گم کرده !

اوقات دیگری نیز وجود دارند که او (کودک درونم) از خود شجاعت نشان می دهد و با باد مسابقه می دهد.فکر می کند اگر به اندازه ی کافی سریع باشد ، باد او را تا نوک بام ها بلند می کند و من نیز او را دلسرد نمی کنم.هنوز هم او گه گاه از میان چشمان من گریه می کند .هنوز هم به تاریک ترین گوشه ی شب می دود.هنوز هم درمیان مهتاب به دنبال جادویی می گردد که سالها پیش گم کرده ... ولی اینک او ...

نظرات 2 + ارسال نظر
هدیه جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ق.ظ http://thinkandheart.blogsky.com/

سلام ممنو نظر لطفتون منم لینک شما رو گذاشتم

شازده خانوم جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:36 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

عکس خیلی جالبی بود و ژر معنی.از برشت هم که نوشته اید.وبلاگ شما هم خواندنیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد