هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد
درباره من
به یاد آور که زندگی من باد است
و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید
چشم کسی که مرا می بیند
دیگر به من نخواهد نگریست
و چشمانت برای من نگاه خواهد کرد
و من نخواهم بود .......
ادامه...
سلاااام.... خوبی؟! خوشی؟! جدآ شرمنده... تابستونم ادم درگیره تفرحو مسافرته دیگه :دی ولی من اینجا همیشه میااام ولی باور کن نمیرسم کامنت بزارم من اکثرأ کل وبلاگه بچه ها رو باز می کنم بعد آف می خونم... اینجوری فقط میخونم ولی قول میدم بیااام :چشمک (زیاد جدی نگیر)
فکری برای نوشتن و حرفی برای گفتن ندارم. لا اقل بعد از پنج بار خواندن! شاید روز های بعد برایت بنویسم... که چندین بار دیگر هم بخوانم... و آنقدر بخوانم که در حافظه ام جاری شود...مثل بقیه مطالبت چیزی برای گفتن ندارم...فقط فکر می کنم تو رستاخیز دوباره ای هستی به دنیا از شاعری بزرگ: ا.بامداد خدایش رحمت کناد! بزرگ باشی و استوار.
سلاااام....
خوبی؟! خوشی؟!
جدآ شرمنده... تابستونم ادم درگیره تفرحو مسافرته دیگه :دی
ولی من اینجا همیشه میااام ولی باور کن نمیرسم کامنت بزارم من اکثرأ کل وبلاگه بچه ها رو باز می کنم بعد آف می خونم... اینجوری فقط میخونم
ولی قول میدم بیااام :چشمک (زیاد جدی نگیر)
کاش پی نوشت داشت!
خوب بهش میگفتی که مرداد هنوز شروع نشده!
فکری برای نوشتن و حرفی برای گفتن ندارم. لا اقل بعد از پنج بار خواندن!
شاید روز های بعد برایت بنویسم... که چندین بار دیگر هم بخوانم... و آنقدر بخوانم که در حافظه ام جاری شود...مثل بقیه مطالبت چیزی برای گفتن ندارم...فقط فکر می کنم تو رستاخیز دوباره ای هستی به دنیا از شاعری بزرگ: ا.بامداد
خدایش رحمت کناد!
بزرگ باشی و استوار.
شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
خاک کم آب شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد...